بابك خرمدين چه كسي بود؟

بابک خرم دين بزرگ مرد اصيل ايراني ، شيرمردي که 22 سال در برابر تجاوز ننگين اعراب به خاک ميهن، مردانه مقاومت وايستادگي کرد و در نهايت با غدعه و نيرنگ از پا در آمد. او راه ابومسلم را پيمود و انديشه هاي مزدک را در سر داشت، بابک ادامه دهنده قيام خرمدينان اصفهان بود که در سر سوداي عظمت دوباره ايران را داشت ، با کشته شدن او پيروانش در سراسر ايران به مبارزه با سلطه اعراب ميجنگدند،افسوس که قيامش به انجام نرسيد.بابک متعلق به همه ايرانيان است،
هيچ گروهي نميتواند اورا منتسب بخود نمايد
، به بهانه سالگرد تولد او، در قلعه بابک در کليبر هرساله مراسمي برپا ميگردد که در اين ميان عناصر نژادپرست از اين مراسم سوء استفاده کرده و با انتساب او به قومي خاص درصدد تحريک و به آشوب کشاندن اين مراسم هستند و حکومت هم بدنبال بهانه براي تعطيل کردن مراسم، حال آنکه دراين مراسم از سراسرايران حضور دارند و نمي توان مدعي شد که گروهي خاص در آن شرکت داشته اند.آري بابک خرمدين متعلق به تمامي ايرانيان است. يادش گرامي
روز بابك خرمدين چه روزي است ؟
روز بابک، از اين حيث يک روز استثنايي و غنيمتي پربهاست و بر عهده ماست که از آن ساده و بي تفاوت نگذريم. عناد مطبوعات و رسانه هاي غير ترک زبان با گراميداشت اين روز ملي و در مواردي حتي انکار آن بسيار کودکانه و غيرمنصفانه و در مواردي پرسش برانگيز است . از برابر چنين عظمتي که توانسته ده ها هزار انسان را ساده و بي پيرايه بدون هيچگونه برنامه حزبي و يا تشکيلاتي منسجم در اطراف خود جمع سازد و بر خلاف عادت وعرف جاري هميشگي ما ايرانيان روشي جديد را پيش روي ما بگذارد بسيار ميمون و مبارک است . اين روز بر خلاف تصور برخي از دوستان کم لطف هيچ بديل و رقيبي براي سالگرد 18 تير نبوده و هيچ ميداني براي هدفهاي زياده خواهانه گروهي نمي تواند باشد ، بلکه با توجه به سابقه تاريخي و هويت خواهانه آن مي تواند تبلور يک حرکت اجتماعي بزرگ براي همه اقشار و گروه ها با انديشه ها و نگرش هاي گوناگون باشد . اين روز ظرفيت احتمالي اين را دارد که به يک سنگ عيار با ارزش اعتراض عمومي يا به عبارتي به يک روز ملي براي همه ي ايرانيان تبديل شود. به اين دليل که :
ـ 1- بابک خرمدين سمبل و عين مبارزه بر عليه نظام فکري و اجتماعي و حکومتي اي مي باشد که امروز هر يک از ما سالها و قرنهاست که از هم قماشان آنها به ستوه آمده ايم. به عبارتي مبارزه او عليه حاکمان با ايدئولوژي اسلامي زمانه خويش چنان عيان و آشکار است که گرامي داشت آن ميتواند به تنهايي حاوي پيام و اعتراضي صريح و روشن باشد
.
ـ2- اولين بار است که مردم ما بطور رسمي ياد مي گيرند و تمرين مي کنند که به جاي پناه بردن به تکيه ها ، امامزاده ها ، مساجد و منبرها و به جاي نذر و نياز و دعا و صدقه و خيرات و يا اينکه منتظر کسي باشند که براي نجات آنها بيايد ، به دامن کوه و طبيعت پناه برده و فرياد را فرياد ميزنند. اين مي تواند آغازگر يک جنبش ضدخرافه ي مهمي نيز بشمار آيد که منزلت آن از بار سياسي اش به مراتب بيشتر باشد .
ـ3- اين مهم مي تواند همچنين به يک رسم پسنديده و مثبت تبديل گردد که براي اولين بار مردمي به جاي ذکر مصيبت و مرثيه خواني يا سينه زني براي شخصيت هاي مذهبي وارداتي گاها جعلي ، پيشقراول شده است که برسم عاشق ها و اوزان هاي فولکوريک خود با ساز و آواز و موسيقي و هنر شخصيت بزرگ و اصيل خود را ارج نهد

تاريخ‌ نويسان‌ رنگ‌ لباس‌ و پرچم‌ نهضت‌ بابك‌ - سردار بزرگ‌ آذربايجان‌ - را «سرخ‌» قيد كرده‌ و آنها را «سرخ‌ جامگان‌» يا «سرخ‌ علمان‌» ناميده‌ اند ولي‌متاسفانه‌ توضيحي‌ در مورد اينكه‌ چرا آنها «سرخ‌ جامه‌» مي‌ پوشيدند و به‌ اصطلاح‌ «ارتش‌ سرخ‌» تشكيل‌ داده‌ بودند ارايه‌ نكرده‌ اند. بنظر اينجانب‌ در «سرخ‌جامه‌» پوشي‌ بابكيان‌ سه‌ عامل‌ «مذهب‌، مليت‌ و مظلوميت‌» نقش‌ اساسي‌ داشت‌ و لذا در اين‌ مقاله‌ با اتكا به‌ منابع‌ در دسترس‌، كوشش‌ خواهد شد تا «رنگ‌لباس‌» در سايه‌ نقش‌ نمادين‌ اين‌ سه‌ عامل‌ بررسي‌ گردد ولي‌ قبلا" تذكر اين‌ مهم‌ را بر خود لازم‌ مي‌ دانم‌ كه‌ چون‌ در مورد «شيعه‌» و «ترك‌» بودن‌ بابك‌ نظريات‌خود را در مقالات‌ مختلف‌ از قبيل‌ «آيا سرخ‌ جامگان‌ شيعه‌ نبودند؟!» (ويژه‌ نامه‌ بابك‌، هفته‌ نامه‌ وزين‌ شمس‌ تبريز) و «اسطوره‌ گاو آسماني‌ در قيام‌ بابك‌خرمدين‌» (هفته‌ نامه‌ شمس‌ تبريز، سال‌ سوم‌، شماره‌ 74) ارايه‌ داده‌ام‌ لذا در اين‌ مقاله‌ صرفا" به‌ زمينه‌ هاي‌ فرهنگي‌ و ريشه‌ هاي‌ اجتماعي‌ آن‌ نهضت‌ در انتخاب‌«رنگ‌ لباس‌ و پرچم‌» پرداخته‌ خواهد شد. پس‌ مقاله‌ در سه‌ بخش‌
نقش‌ نمادين‌ «مذهب‌» در انتخاب‌ رنگ‌ سرخ‌نقش‌ نمادين‌ «مليت‌» در انتخاب‌ رنگ‌ سرخ‌نقش‌ نمادين‌ «مظلوميت‌» در انتخاب‌ رنگ‌ سرخ‌ مورد توجه‌ قرار خواهد گرفت‌در ابتدا نقش‌ نمادين‌ «مذهب‌» در انتخاب‌ رنگ‌ سرخ‌همانطوريكه‌ مي‌ دانيم‌ شيعيان‌ خود را از پيروان‌ خاندان‌ اهل‌ بيت‌ رسول‌ اكرم‌ (ص‌) مي‌ دانند و طبيعي‌ است‌ كه‌ علاوه‌ بر «سنت‌ نبوي‌»، «رفتار علوي‌» اهل‌ بيت‌را نيز در سر لوحه‌ اهداف‌ زندگي‌ خود مد نظر قرار مي‌ دهند يكي‌ از سنن‌ رسول‌ الله‌ پوشيدن‌ «لباس‌ سرخ‌» بود كه‌ بعدا" سرمشق‌ بعضي‌ از شيعيان‌ گرديد در مورد جامة‌ سرخ‌ پوشيدن‌ پيغمبر اكرم‌ (ص‌) در كتب‌ مختلف‌ مطالب‌ گوناگوني‌ آمده‌ است‌ مثلا" «ابو عيسي‌ محمد بن‌ عيسي‌ ترمذي‌» (متوفي‌ 279 هجري‌قمري‌) در كتاب‌ مشهور خود بنام‌ «شمايل‌ النبي‌ » (ص‌) در روايتي‌ از محمود بن‌ غيلان‌ و به‌ نقل‌ از راويان‌ مي‌ نويسد: «پيامبر (ص‌) را ديدم‌ (در حجة‌ الوداع‌) درحالي‌ كه‌ حله‌ اي‌ سرخ‌ بر تن‌ داشت‌»(1) او در روايت‌ ديگري‌ به‌ نقل‌ از علي‌ بن‌ خشرم‌ مي‌ نويسد: «هيچكس‌ از مردم‌ را در حله‌ سرخ‌ زيباتر از رسول‌ خدا نديده‌ام‌» (2) در مورد «سرخ‌ جامه‌» پوشيدن‌ حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ (ص‌) «محمد بن‌ سعد كاتب‌ واقدي‌» در كتاب‌ معروف‌ «طبقات‌» مي‌ نويسد كه‌ پيغمبر در روزهاي‌ جمعه‌لباس‌ سرخ‌ مي‌ پوشيدند و در دو عيد (فطر و قربان‌) نيز عمامه‌ سرخ‌ بر سر مي‌ بستند(3) «واقدي‌» حتي‌ روايت‌ مي‌ كند زمانيكه‌ نمايندگان‌ قبيله‌ بني‌ عامر درمكه‌ به‌ حضور پيغمبر (ص‌) رسيدنداو در «داخل‌ خيمه‌ اي‌ سرخ‌ رنگ‌»(4) بود و حتي‌ متذكر مي‌ شود كه‌ پيغمبر گرامي‌ در همان‌ حال‌ جبه‌ يي‌ سرخ‌ بر تن‌ داشت‌ وحله‌ ايي‌ سرخ‌ بر دوش‌ افكنده‌ بود»(5) همچنين‌ حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ (ص‌) وقتي‌ فرمان‌ اعطاي‌ منطقه‌ اي‌ را به‌ خاندان‌ بني‌ عقيل‌ مي‌ داد فرمان‌ را بر روي‌ «قطعه‌چرم‌ سرخ‌» نويسانده‌ و مهر كرده‌ بود.(6) «واقدي‌» به‌ اين‌ مسئله‌ نيز در «طبقات‌» خود اشاره‌ مي‌ كند كه‌ در سال‌ فتح‌ مكه‌ عده‌اي‌ براي‌ مشرف‌ شدن‌ بدين‌ اسلام‌ به‌ حضور پيغمبر رسيدند و از او درخواست‌ كردند كه‌ «در پيشاپيش‌ لشكر قرار بگيرند و رنگ‌ پرچم‌ آنان‌ سرخ‌ باشد»(7) پوشيدن‌ «لباس‌ سرخ‌» از طرف‌ رسول‌ اكرم‌ (ص‌) نه‌ تنها در «طبقات‌ واقدي‌» و «شمايل‌ النبي‌ ترمذي‌» بلكه‌ در اكثر كتب‌ سيره‌ و بويژه‌ در كتاب‌ مشهور «دلائل‌النبوت‌» ابوبكر احمد بن‌ حسين‌ بيهقي‌ نيز به‌ صراحت‌ آمده‌ است‌(8) بعد از رحلت‌ حضرت‌ ختمي‌ مرتب‌ به‌ پيروي‌ از «سنت‌ نبوي‌» از طرف‌ بعضي‌ از شيعيان‌ پوشيدن‌ «لباس‌ سرخ‌» در مواقع‌ مختلف‌ به‌ «رفتار علوي‌» تبديل‌ شد وبويژه‌ بعد از شهادت‌ امام‌ حسين‌ (ع‌) در صحراي‌ كربلا «رنگ‌ سرخ‌» علاوه‌ بر «سنت‌» به‌ نماد «عقيدت‌» نيز تبديل‌ گرديد و رنگ‌ سرخ‌، رنگ‌ «سياسي‌ - عقيدتي‌» نهضت‌ عاشورا و سمبل‌ «انتقام‌ و خونخواهي‌» تلقي‌ شد. در كتب‌ شيعيان‌ از «سرخ‌ جامه‌» پوشيدن‌ «ائمه‌ اطهار» روايت‌ هاي‌ مختلفي‌ آمده‌ است‌ از جمله‌ «محمد باقر مجلسي‌» در كتاب‌ «حلية‌ المتقين‌»از «سرخ‌ جامه‌»پوشيدن‌ «امام‌ محمد باقر» (ع‌) روايتي‌ نقل‌ مي‌ كند كه‌ حضرت‌ را در «جامه‌ سرخ‌ تيره‌» ملاقات‌ كرده‌اند (9) و نيز روايان‌، «حضرت‌ امام‌ جعفر صادق‌» (ع‌) را ديده‌اند كه‌ آن‌ حضرت‌ «جامه‌ سرخ‌ رنگ‌ به‌ رنگ‌ گل‌ سرخ‌ پوشيده‌ بودند».(10) لذا با توجه‌ به‌ دلايلي‌ كه‌ در مقاله‌ «آيا سرخ‌ جامگان‌ شيعه‌ نبودند؟!» آورده‌ شده‌ از جمله‌ اينكه‌ «ابن‌ حوقل‌» سياح‌ و جغرافيدان‌ مشهور مسلمان‌ در ديداري‌ از«دهات‌ سرخ‌ جامه‌ نشين‌ آذربايجان‌» به‌ صراحت‌ مي‌ نويسد كه‌:«در قريه‌ هاي‌ ايشان‌ (سرخ‌ جامگان‌) مساجدي‌ است‌ و قرآن‌ مي‌ خوانند»(11) و با عنايت‌ به‌ اينكه‌نام‌ اصلي‌ رهبر نهضت‌ سرخ‌ جامگان‌ يعني‌ بابك‌ «حسن‌» و نام‌ پدرش‌ «عبدالله‌» بود(12) لذا يكي‌ از علل‌ سرخ‌ جامه‌ پوشيدن‌ بابكيان‌ را مي‌ توان‌ «شيعه‌ مذهب‌»بودن‌ آنها تلقي‌ كرد. چناچه‌ «ياقوت‌ حموي‌» نيز در «معجم‌ البلدان‌» خود به‌ «مسئله‌ انتظار» بابكيان‌ اشاره‌ كرده‌ و معتقد است‌ كه‌ «اهالي‌ شهر بذ» ازمنتظران‌مهدي‌ (عجل‌ الله‌) بودند(13) و «سرخ‌ علمان‌» (اعلام‌ المحمره‌) ناميده‌ مي‌ شدند (14) البته‌ لازم‌ به‌ يادآوري‌ است‌ كه‌ شيعيان‌ با توجه‌ به‌ اينكه‌ از فرقه‌ هاي‌ مختلفي‌ تشكيل‌ مي‌ شدند و هركدام‌ «سنت‌ نبوي‌» و «رفتار علوي‌» مخصوص‌ با ريشه‌هاي‌ اعتقادي‌ و محلي‌ و نژادي‌ و زباني‌ و جغرافيايي‌ مختص‌ خود را داشتند لذا بعضي‌ از فرق‌ شيعه‌ لباسهاي‌ و پرچمهاي‌ سفيد و سبز و سياه‌ و... نيز پوشيده‌ ياحمل‌ مي‌ كردند كه‌ خود ريشه‌ در مسائل‌ فوق‌ الذكر داشته‌ است‌. پس‌ بطور كلي‌ بعضي‌ از «شيعيان‌ آذربايجان‌» در قرن‌ سوم‌ هجري‌ به‌ پيروي‌ از «سنت‌ نبوي‌» و «رفتار علوي‌»، «رنگ‌ سرخ‌» را سمبل‌ نهضت‌ خود قرار داده‌بودند نقش‌ نمادين‌ «مليت‌» در انتخاب‌ رنگ‌ سرخ‌با توجه‌ به‌ اينكه‌ بابك‌ - قهرمان‌ بزرگ‌ آذربايجان‌ - فردي‌ «ترك‌» و پرورش‌ يافته‌ در «محيطي‌ ترك‌» بود لذا آداب‌ و رسوم‌ تركان‌ را نيز پاس‌ مي‌ داشت‌ وچناچه‌ در مقاله‌ «اسطوره‌ گاو آسماني‌ در قيام‌ بابك‌ خرمدين‌» اشاره‌ كرده‌ ام‌ بابك‌ خود مظهر «گاو آسماني‌ تركان‌ و آذربايجان‌» بود و بدين‌ جهت‌ «رنگ‌ سرخ‌»در قيام‌ او داراي‌ بار اجتماعي‌ - سياسي‌ محيط‌ خود بود چناچه‌ مي‌ دانيم‌ «رنگ‌ سرخ‌» از رنگهاي‌ مورد علاقه‌ «تركان‌» بود و اكثر امپراتوران‌ و خانان‌ ترك‌ در لشكرگاههاي‌ خود پرچمهايي‌ بدين‌ رنگ‌ با بار معنوي‌قوي‌ داشتند. چناچه‌ امپراتوران‌ تركان‌ قير قيز در سراپردة‌ خود «پرچم‌ سرخي‌» داشتند كه‌ مورد احترام‌ شديد آنها بود(15) و حتي‌ جسد موميايي‌ شدة‌ بعضي‌ ازاميران‌ و خاقانان‌ ترك‌ در «پارچه‌ سرخ‌» بعنوان‌ «كفن‌» قرار داده‌ مي‌ شد.(16) همچنين‌ بر اساس‌ بيتي‌ از «محمود كاشغري‌» معلوم‌ مي‌ شود كه‌ «قيزيل‌ بايراق‌» يا«پرچم‌ سرخ‌» در حقيقت‌ «پرچم‌ جنگي‌ تركان‌» بود و بعنوان‌ «ساواش‌ بايراقي‌» (پرچم‌ جنگ‌) به‌ ميدان‌ جنگ‌ برده‌ مي‌ شد(17) وحتي‌ «آل‌ افراسياب‌» يعني‌ اولين‌امپراتوري‌ ترك‌ مسلمان‌ تاريخ‌ داري‌ «پرچم‌ سرخ‌» بودند(18) و بعنوان‌ علامت‌ خاندان‌ حاكم‌ در اطراف‌ تخت‌ خاقانان‌ آل‌ افراسياب‌ در ميدانهاي‌ جنگ‌ همين‌«پرچمهاي‌ سرخ‌» برافراشته‌ مي‌ شد بعد از امپراتوران‌ آل‌ افراسياب‌، امپراتوران‌ سلجوقي‌ و نيز اتكابكان‌ و دولت‌ هاي‌ صفويه‌، افشاريه‌ و نيز امپراتوري‌ عثماني‌ با توجه‌ به‌ همان‌ «مليت‌ ترك‌»خود اقدام‌ به‌ حمل‌ پرچم‌ هاي‌ سرخ‌ در اردوگاههاي‌ جنگي‌ خود مي‌ كردند «مجير الدين‌ بيلقاني‌» - شاعر بزرگ‌ آذربايجان‌ در عهد اتابكان‌ - در مدح‌ اتابك‌ محمد پهلوان‌ به‌ مناسبتي‌ به‌ همين‌ «رنگ‌ سرخ‌پرچم‌» آنها اشاره‌ كرده‌ و مي‌سرايد «رايت‌ سرخ‌ » ترا كافسر فتح‌ و ظفرست‌ مايه‌ نصرت‌ و پيرايه‌ لشكر گيرند(19) با آغاز دورة‌ «زره‌ پوشي‌ صوفيان‌ آذربايجان‌» به‌ مصداق‌ گاه‌ باشد كه‌ ته‌ خرقه‌ زره‌ مي‌ پوشند عاشقان‌ بنده‌ حالند چنين‌ نيز كنند سلسله‌اي‌ از تركان‌ آذربايجان‌ با نام‌ «قيزيلباش‌»(سرخ‌ كلاه‌) تشكيل‌ شد كه‌ داراي‌ «قيزيل‌ بايراق‌» (پرچم‌ سرخ‌) و «قيزيل‌ تاج‌» (تاج‌ سرخ‌) با ايده‌لوژي‌ رسمي‌شيعه‌ اثني‌ عشريه‌ بودند. بعضي‌ از محققان‌ نهضت‌ «سرخ‌ كلاهان‌» را دنباله‌ نهضت‌ «سرخ‌ جامگان‌» در آذربايجان‌ مي‌ دانند و پيروزي‌ «قيزيل‌ باش‌» صفويه‌ راپيروزي‌ «دگرديسي‌ يافته‌» سرخ‌ جامگان‌ بابك‌ مي‌دانند در اين‌ جا اشاره‌ به‌ «مكان‌ جنبش‌» يعني‌ «آذربايجان‌ جنوبي‌» نيز بي‌ مناسبت‌ و بي‌ ارتباط‌ با ايده‌ تركان‌ نيست‌ چه‌ بر اساس‌ ايده‌ و تفكرات‌ تركان‌ باستان‌«رنگ‌» در زندگي‌ آنها نقش‌ بسزا داشت‌ و اكثر مسايل‌ طبيعي‌ و معنوي‌ را بر اساس‌ «رنگ‌ گرايي‌» تفسير مي‌ كردند. لذا جايگاه‌ «آذربايجان‌ جنوبي‌» در اين‌نهضت‌ هاي‌ «سرخ‌» با توجه‌ به‌ جهات‌ اربعه‌، عناصر اربعه‌، فصول‌ اربعه‌ و توتم‌ اربعه‌ و موكلان‌ اربعه‌ در فرهنگ‌ تركان‌ قبل‌ از اسلام‌ حائز اهميت‌ است‌ چه‌ تركان‌براي‌ «جهات‌ اربعه‌» (شرق‌، غرب‌، جنوب‌، شمال‌) و «عناصر اربعه‌» (آب‌ و آتش‌ و باد و خاك‌) و «فصول‌ اربعه‌» (بهار و تابستان‌ و پاييز و زمستان‌) و «توتم‌اربعه‌» (گؤك‌ اژدرها - اژدهاي‌ آبي‌ -، قيزيل‌ قوش‌ - پرنده‌ سرخ‌ -، آق‌ قاپلان‌ - پلنگ‌ سفيد -، قارا قاپلو مباغه‌ - لاك‌ پشت‌ سياه‌ - )و «موكلان‌ اربعه‌» (گؤك‌خان‌، قيزيل‌ خان‌، آق‌ خان‌، قارا خان‌) اهميت‌ خاص‌ قايل‌ بودند و حتي‌ در لشكركشي‌ ها و محاصره‌ ها بر اساس‌ همين‌ «ايده‌ لوژي‌ رنگ‌گرايي‌» در بعضي‌ موارد عمل‌مي‌ كردند چناچه‌ «مته‌ خان‌» (اوغوز خان‌) در محاصره‌ لشكريان‌ چين‌ قسمت‌ جنوبي‌ اردوگاه‌ خود را مختص‌ «سواران‌ سرخ‌» كرده‌ بود چه‌ در نظر تركان‌ «جنوب‌»تمثيل‌ گر «رنگ‌ سرخ‌» مي‌ باشد چناچه‌ شمال‌ ممثل‌ سياه‌ (مثل‌ درياي‌ سياه‌) و غرب‌ تمثيل‌ گر سفيد (مثل‌ درياي‌ سفيد) مي‌ باشد لذا با عنايت‌ به‌ همين‌ سيستم‌ ايده‌لوژيك‌ «رنگ‌ بنيادي‌» در سيستم‌ فرهنگي‌ تركان‌ قديم‌، «آذربايجان‌ جنوبي‌» در ارتباط‌ كامل‌ با «رنگ‌ سرخ‌» قرار داشت‌ چه‌نماد و سمبل‌ «جنوب‌» در «عناصر اربعه‌» «قيزيل‌ اود» (آتش‌ سرخ‌) و نماد توتمي‌ «قيزيل‌ قوش‌» (پرنده‌ سرخ‌) و در نماد جهات‌ اربعه‌ « قيزيل‌ يئر»(سرزمين‌ سرخ‌)و در نماد موكلان‌ اربعه‌ يا فرشتگان‌ نگهبان‌ «قيزيل‌ خان‌» ( خان‌ سرخ‌) و در نماد فصول‌ اربعه‌ «قيزيل‌ هاوا» (تابستان‌ گرم‌ و سرخ‌) قرار داشت‌ كه‌ همگي‌ در ارتباط‌با «رنگ‌ سرخ‌» و «سرخ‌ جامگي‌» و «سرخ‌ كلاهي‌» و «آذربايجان‌ جنوبي‌» از جهت‌ موقعيت‌ جغرافيايي‌ قرار داشتند.(20) لذا از مباحث‌ «رنگ‌ بنيادي‌ سيستم‌ فرهنگي‌ تركان‌ قديم‌» نتيجه‌ مي‌ شود كه‌ «مليت‌ تركي‌» سرخ‌ جامگان‌ بابك‌ نيز در انتخاب‌ «رنگ‌ سرخ‌» بي‌ تاثير نبوده‌است‌نقش‌ نمادين‌ «مظلوميت‌» گرايي‌ در انتخاب‌ رنگ‌ سرخ‌اين‌ مولفه‌ نيز همچن‌ ساير مولفه‌ هاي‌ ديگر از ديد تاريخ‌ نگاران‌ پوشيده‌ مانده‌ و تا بحال‌ كسي‌ بدين‌ مسئله‌ مهم‌ توجه‌ نكرده‌ است‌ و اينجانب‌ براي‌ اولين‌ باراست‌ كه‌ همچون‌ ساير موارد فوق‌ الذكر اين‌ مورد را نيز مطرح‌ مي‌ نمايم‌ «سرخ‌ جامگان‌» با انتخاب‌ «رنگ‌ سرخ‌» بنظر مي‌ رسد كه‌ مي‌ خواستند به‌ نحوي‌ از انحاء «صدا و سيماي‌ مظلوميت‌» خود را به‌ چشم‌ و گوش‌ جهانيان‌ برسانندتا همگان‌ متوجه‌ شودند كه‌ بر مردم‌ اين‌ سرزمين‌ چه‌ ظلمي‌ از ظالمان‌ رسيده‌ است‌ تا اينكه‌ مجبور به‌ «قيام‌ مسلحانه‌» گرديده‌اند. در اين‌ صورت‌ «سرخ‌ جامه‌»پوشيدن‌ نمادي‌ است‌ مبني‌ بر اينكه‌ نه‌ بر «فرد» بلكه‌ بر «ملتي‌» ظلمي‌ بزرگ‌ رفته‌ و ظالم‌ از دادن‌ حق‌ آنها خود داري‌ مي‌ نمايد. «سرخ‌ جامه‌» پوشيدن‌ «مظلوم‌»ريشه‌ تاريخي‌ در اين‌ سرزمين‌ دارد و چنانچه‌ «خواجه‌ نظام‌ الملك‌» وزرير «آلپ‌ ارسلان‌ سلجوقي‌» و «ملكشاه‌ سلجوقي‌» در كتاب‌ معروف‌ خود «سير الملوك‌»(سياستنامه‌) به‌ صراحت‌ از «سرخ‌ جامه‌» پوشيدن‌ «مظلومان‌» چنين‌ روايت‌ مي‌ كند: «شنودم‌ كه‌ يكي‌ از ملوك‌ به‌ گوش‌ گرانتر (كر) بوده‌ است‌. چنان‌ انديشيد كه‌كسانيكه‌ ترجماني‌ مي‌ كنند و حاجبان‌، سخن‌ متظلمان‌ (كسانيكه‌ به‌ آنها ظلم‌ شده‌ است‌) با او راست‌ نگويند و او چون‌ حال‌ نداند چيزي‌ فرمايد كه‌ مدافن‌ آن‌ كارنباشد فرمود كه‌ متظلمان‌ بايد كه‌ جامه‌ سرخ‌ بپوشند و هيچ‌ كس‌ ديگري‌ سرخ‌ نپوشد تا من‌ ايشان‌ را بشناسم‌ و اين‌ ملك‌ بر پيلي‌ نشستي‌ و در صحرا بايستادي‌ وهر كس‌ را كه‌ با جامه‌ي‌ سرخ‌ ديدي‌ بفرمودي‌ تا جمله‌ گردد كردندي‌ پس‌ به‌ جاي‌ خالي‌ (تنها) بنشستي‌ و ايشان‌ را پيش‌ آوردندي‌ تا به‌ آواز بلند حال‌ خويش‌ مي‌گفتندي‌ و انصاف‌ ايشان‌ مي‌ دادندي‌»(21) پس‌ چنانچه‌ مشخص‌ مي‌ شود «سرخ‌ جامه‌» پوشيدن‌ نيز مي‌ تواند كنايه‌ از «مظلوميت‌» و «داد خواهي‌» تلقي‌ گردد و احتمالا" بابكيان‌ با «سرخ‌ جامه‌» پوشيدن‌مي‌ خواستند نداي‌ «مظلوميت‌» خود را به‌ گوش‌ جهانيان‌ برسانند. باشد كه‌ تحقيقات‌ ديگر محققان‌ پرده‌ از رازهاي‌ ديگر اين‌ نهضت‌ بزرگ‌ آذربايجان‌ بردارد
نظرات دكتر فيض‌ الهي درباره‌ سرخ‌ علمان‌

دژ بذ ( قلعه بابک ، قلعه جمهور )

قلعه جمهور معروف به قلعه بابك در 50 كيلو متري شمال شهرستان اهر و در ارتفاعات غربي شعبه اي از رود بزرگ قره سو قرار دارد ؛ منطقه اي كه به نام كليبر معروف است. بناي جمهور مركب از قلعه و دژي است بر فراز قله كوهستاني در حدود 2300 تا 2700 متر بلند تر از سطح دريا. اطراف اين قلعه را از هر طرف دره هاي عميقي با 400 تا 600 متر عمق فرا گرفته است و تنها از يك سو راهي باريك و صعب العبور جهت دسترسي به اين قلعه وجود دارد.




مسافت راه كليبر به قلعه با اينكه از 3 كيلومتر تجاوز نمي كند ولي بسيار دشوار است و به هنگام عبور بايد گردنه ها و گذرهاي خطرناكي را پشت سر گذاشت. قبل از رسيدن به دروازه قلعه و ورود به بناي مستحكم دژ بايد از معبري عبور كرد كه به صورت دالاني است شكل گرفته از سنگهاي منظم طبيعي و تنها گمجايش عبور 1 نفر را دارد و دو نفربه سختي مي توانند از آن بگذرند. فاصله اين معبر تا باروي قلعه در حدود 200 متر است و مقابل آن قرار دارد. از همين نقطه است كه صعوبت راه و ابهت خاص اين قلعه رفيع و موقعيت خيره كننده آن بيننده را به اعجاب وا مي دارد. امتداد بصري معبر در نهايت به دروازه قلعه ختم مي شود و دقيقا" در راستاي آن قرار دارد كه باعث مي شود ورود هر تازه وارد و سپاهي و غيره از طريق دو برج ديده باني در سمت دروازه ورودي قابل رويت باشد.
براي نفوذ به داخل تنها راه ورود دروازه اصلي است و از كوهستان امكان وارد شدن به قلعه وجود ندارد. با گذر از دروازه ورودي و پشت سر گذاشتن بارو ، جهت رسيدن به دژ اصلي بايد از گذرگاهي باريك كه حدود 100 متر صعود از ارتفاع را نيز به همراه دارد گذشت تا به مدخل ورودي قلعه رسيد ، مسيري صعب العبور كه از يك سمت مشرف به دره اي است با جنگلهاي تنك و ژرفايي در حدود 400 متر كه به صورت تيغه و ديواره تا قعر دره ادامه دارد.

در تكيه گاههاي طبيعي اين ديواره ها و چهار جهت بنا چهار جايگاه براي ديده بانها به صورت نيمه استوانه ساخته شده اند. اينها مقر كوهبانيه ها و سربازاني است كه هر جنبنده اي را تا كيلومترها دورتر ، از فراز دره ها و كوهپايه ها زير نظر مي گرفتند. پس از صعود ، براي ورود به دژ اصلي از مدخل ديگري با پلكانهايي نامنظم بايد عبور كرد. طرفين مدخل دژ بوسيله دو ستون كاذب مشخص شده . بناي دژ كه دو طبقه و سه طبقه مي باشد پس از ورودي قرار گرفته است و پس از آن تالار اصلي وجود دارد كه اطراف آن را هفت اطاق فرا گرفته است، اطاقهايي كه به تالار مركزي را دارند. در قسمت شرقي دژ تاسيسات ديگري مركب از اطاقها و آب انبارها ساخته شده است؛ سقف آب انبارها با طاق جناغي و گهواره اي استوار شده اند. محوطه داخلي آنها نيز بوسيله نوعي ساروج غير قابل نفوذ گرديده و به هنگام زمستان از برف و باران پر شده و در تابستان و هنگام مضايق و محاصره ها از آب آنها استفاده مي شده است. در سمت شمال غربي دژ پلكانهايي سرتاسري وجود داشته كه اكنون ويران شده و قسمتهايي از آن بيرون خاك است و تنها راه صعود به بخشهاي مرتفع تر بناست.

از آثار معماري و برخي از سنگهاي زبره تراش و روش چفت و بست سنگها و ملات ساروج و اندود ديوارها از نوعي گچ و خاك مي توان به يقين اظهار داشت كه ساختمان اين دژ و قلعه در روزگار اشكانيان و بخصوص ساسانيان ساخته شده است. در قرون دوم و سوم و تاچند قرن پس از آن مورد تعمير و مرمت قرار گرفته و تغييراتي در آن بوجود آمده و الحاقاتي در بنا ايجاد شده است. در مورد اشيا و ابزاري كه از قلعه بابك به دست آمده بايد گفت كه نخستين اشيا بدست آمده سفالينه هاي منقوش و لعاب خورده بود كه يك دوره استقرار تا اوايل قرن هفتم هجري را نمايش مي داد. همچنين تعدادي سكه هاي مسي كشف شدند كه برخي از آنها به علت ساييدگي و زنگ خوردگي فراوان غير قابل خواندن است و در بين اين سكه ها برخي مربوط به اتابكان آذربايجان و هزارسيبان ( قرون ششم و هفتم هجري ) هستند.
به لحاظ سوق الجيشي موقعيت استقرار بنا بر فراز قله به گونه ايست كه بيست نفر سپاهي قادر بوده اند هجوم يك سپاه صد هزار نفري را مانع شود و تلفاتي هم نداشته باشند، چه تيرو كمان و اسلحه معمول زمان را به سربازان و مستحفظاني كه بر بلندي موضع مي گرفتند به جهت بعد مسافت كارگر نمي افتاده است. بدون اين كه قصد اغراق در بين باشد موقعيت مستحكم قلعه و دژ، آن چنان اعجاب انگيز است كه از نبوغ نظامي و آگاهي كامل بنيان گذار آن حكايت مي نمايد. از همين جا بوده است كه بابك خرم دين و يارانش به مدت بيست و چند سال لشكريان عرب را كه به قصد محاصره و سركوب جنبش او آمده بودند در كوهها سرگردان و با شبيخون هاي خود آنها را از دم تيغ گذرانده و وادار به فرار مي كردند.

ابوعلي بلعمي در ترجمه تاريخ طبري راجع به مكان بابك مي نويسد :
" ماويگاه او در كوههاي ارمينه و آذربايجان بود ، جايهاي سخت و دشوار ، كه سپاه آن جادر نتوانستي رفتن ، كه صد پياده در گداري بيستادندي ، اگر صد هزار سوار بودي بازداشتندي و كوهها و دربند ها سخت بود اندر يكديگر شده ، در ميان آن كوهها حصاري كرده بود كه آن را >> بذ<< خواندندي و او ايمن در آنجا نشسته بودي، چون لشكري بيامدي گرداگرد آن كوهها فرود آمدندي و بديشان راه نيافتندي و او آنجا همي بود تا روزگار بسيار برآمد، چون امن يافتندي يك شبيخون كردندي و خلقي را هلاك كردي و سپاه اسلام را هزيمت كردي تا دگر باره سلطان به صد جهد دگر باره لشكر گرد كردي و بفرستادي و بدين جملت بيست سال بماند و آن مردمان كه درآن كوهها بودند از دهقانان ، همه متابع او بودند گروهي از تتبع و گروهي از بيم ... " جهت تطابق محل بابك خرم دين با بناي جمهور اشاره اي به چند نمونه از منابع تاريخي خواهيم داشت. بسياري از مورخين جايگاه بابك كوهستان "بذ" نام برده اند و برخي نيز آن را بذين ناميده اند. در كتاب معجم البلدان آمده است ؛ " بذ ناحيتي است در ميان آذربايجان كه بابك خرمي در زمان معتصم از آن برخاست" . احمد كسروي نيز در كتاب شهرياران گمنام از قول يعقوبي مي نويسد : " شهر بذ كه سپس به جهت خروج بابك خرمي در آنجا معروف گرديد در كنار رود ارس از اين سوي نهاده بود ... از روي تحقيقي كه ما كرده ايم بذ در خاك " قرجه داغ " كنوني در شمال و بالاسر شهر اهر يا اندكي مايل به شرق نهاده بوده است " مكاني را كه كسروي از قول خود و يعقوبي ذكر كرده با موقعيت فعلي كليبر تطبيق مي كند. بدين ترتيب مي توان گفت قلعه جمهور كه از دوران قديم همچنان محكم و استوار بر رفيع ترين قله هاي آذربايجان خودنمايي مي كند به عنوان جايگاه بابك خرمدين و يكي از نمودهاي استقامت و پايداري ايرانيان جزو بزرگترين نمونه هاي معماري ايران محسوب مي شود.